فکر میکنم بعضی از آرزوهائی که توی قلبمون میکاریم ، یا کاشته میشن ، ریشه نمیکنن . رشد نمیکنن ، گل نمیدن و ما هیچوقت شیرینی میوهشون رو نمیچشیم . شاید اون آرزوها وقتی بفهمن قرار نیست بخشی از روزهای ما بشن ، میان روی خاک و بعد باد میوزه و اونها رو به آسمون میبره . پس ممکنه ستارهای که شبها بهش خیره میشیم ، درخشش یکی از همون آرزوها باشه که یکوقتی روی زمین دلمون جا داشتن . یا همون لبخندی که بیدلیل روی صورتمون نقش میبنده و چشمهامون رو به گوشهای میدوزه ، و ما بهش فکر میکنیم ، حسرت نمیخوریم ، شایدم بخوریم ، ولی لبخند زدیم ، نهایتا کسی صدامون میکنه و ما نفس بلندی میکشیم و انگار که توی یک دنیای دیگه بودیم ، درحالیکه لبخندمون در لحظهی آخر عمیقتر میشه ، جواب میدیم " چیزی گفتی ؟ " .
نه سپیدم، نه سیاهم! بازدید : 1652
شنبه 2 خرداد 1399 زمان : 13:24