زیرِ آسمانِ بعد از باران مینشینم
چشم بر پاکیِ بیانتهایش میدوزم
آسمان ، این بینهایتی را از تو گرفتهاست
باد هوهو میکند ، طراوتش را احساس میکنم
او نیز ، وسعتِ مهربانیاش را از تو گرفتهست
همانگونه که سبکی و بیرنگیاش را
پرندگان نجواکنان پرواز میکنند
آری ، پس از باران ، با سرزندگی آواز میخوانند
آنها نیز ، آزادیشان را در بندِ تو ، یافتهاند
همانگونه که نغمهی شکرگزاریِشان را
زیر آسمان ، پس از باران ، نشستهام
آنها را میبینم و حسرت میخورم
تا باد ، پاهایم را از زمین جدا میکرد
تا پرنده بالهایم را بازمیگرداند
تا آسمان ، خانهی ازلیام ، در را به رویم میگشود
پس از باران ، گونههایم خیس میشوند
ملاقات در بیست سال بعد