loading...

بی قفس

بازدید : 1017
پنجشنبه 17 ارديبهشت 1399 زمان : 3:22

زیرِ آسمانِ بعد از باران می‌نشینم

چشم بر پاکیِ بی‌انتهایش می‌دوزم

آسمان ، این بی‌نهایتی را از تو گرفته‌است

همانند پهنای بی‌کرانش

باد هو‌هو می‌کند ، طراوتش را احساس می‌کنم

مرا در آغوش می‌گیرد

او نیز ، وسعتِ مهربانی‌اش را از تو گرفته‌ست

همانگونه که سبکی و بی‌رنگی‌اش را

پرندگان نجواکنان پرواز می‌کنند

آری ، پس از باران ، با سرزندگی آواز می‌خوانند

آنها نیز ، آزادی‌شان را در بندِ تو ، یافته‌اند

همانگونه که نغمه‌‌ی شکرگزاریِشان را

زیر آسمان ، پس از باران ، نشسته‌ام

آسمان و چهره‌‌ای بی آلایش

باد و رهاییِ تازه‌کننده‌اش

پرنده و بال‌های سرزنده‌اش

آن‌ها را می‌بینم و حسرت می‌خورم

که زیرِ باران نبوده‌‌ام

کاش آنقدر سبک بودم

تا باد ، پاهایم را از زمین جدا می‌کرد

آماده بودم

تا پرنده بال‌هایم را باز‌می‌گرداند

سزاوار بودم

تا آسمان ، خانه‌ی ازلی‌ام ، در را به رویم می‌گشود

و همگی به اراده‌ی تو

مرا به تو باز می‌گرداندند

این دعای من‌ست

پس از باران

پس از باران ، گونه‌هایم خیس می‌شوند

قلبم می‌بارد

من این دعا را تکرار می‌کنم

و از جا برمی‌خیزم .

ملاقات در بیست سال بعد

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 17
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 94
  • بازدید کننده امروز : 80
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 101
  • بازدید ماه : 282
  • بازدید سال : 282
  • بازدید کلی : 54068
  • کدهای اختصاصی